پس از رحلت امام چهارم مدت 19سال نيز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمد باقر (ع) زندگی کرد و با اين ترتيب 31سال از دوران عمر خود را در خدمت جد و پدر بزرگوار خود که هر يک از آنان در زمان خويش حجت خدا بودند، و از مبدأ فيض کسب نور مى نمودند گذرانيد. بنابراين صرف نظر از جنبه الهی و افاضات رحمانی که هر امامی آن را دار مى باشد، بهره مندی از محضر پدر و جد بزرگوارش موجب شد که آن حضرت با استعداد ذاتی و شم علمی و ذکاوت بسيار، به حد کمال علم و ادب رسيد و در عصر خود بزرگترين قهرمان علم و دانش گرديد.
پس از درگذشت پدر بزرگوارش 34 سال نيز دوره امامت او بود که در اين مدت "مکتب جعفرى " را پايه ريزی فرمود و موجب بازسازی و زنده نگهداشتن شريعت محمدی ( ص) گرديد. زندگی پر بار امام جعفر صادق (ع) مصادف بود با خلافت پنج نفر از بنی اميه ( هشام بن عبدالملک - وليد بن يزيد - يزيد بن وليد - ابراهيم بن وليد - مروان حمار) که هر يک به نحوی موجب تألم و تأثر و کدورت روح بلند امام معصوم (ع) را فراهم مى کرده اند، و دو نفر از خلفای عباسی ( سفاح و منصور) نيز در زمان امام (ع) مسند خلافت را تصاحب کردند و نشان دادند که در بيداد و ستم بر امويان پيشی گرفته اند، چنانکه امام صادق (ع) در 10سال آخر عمر شريفش در ناامنی و ناراحتی بيشتری بسر مى برد.
عصر امام صادق ( ع)
عصر امام صادق (ع) يکی از طوفانى ترين ادوار تاريخ اسلام است که از يک سو اغتشاشها و انقلابهای پياپی گروههای مختلف، بويژه از طرف خونخواهان امام حسين (ع) رخ مى داد، که انقلاب "ابو سلمه " در کوفه و "ابو مسلم " در خراسان و ايران از مهمترين آنها بوده است. و همين انقلاب سرانجام حکومت شوم بنی اميه را برانداخت و مردم را از يوغ ستم و بيدادشان رها ساخت. ليکن سرانجام بنی عباس با تردستی و توطئه، بناحق از انقلاب بهره گرفته و حکومت و خلافت را تصاحب کردند. دوره انتقال حکومت هزار ماهه بنی اميه به بنی عباس طوفانى ترين و پر هرج و مرج ترين دورانی بود که زندگی امام صادق (ع) را فراگرفته بود. و از ديگر سو عصر آن حضرت، عصر برخورد مکتبها و ايده ئولوژيها و عصر تضاد افکار فلسفی و کلامی مختلف بود، که از برخورد ملتهای اسلام با مردم کشورهای فتح شده و نيز روابط مراکز اسلامی با دنيای خارج، به وجود آمده و در مسلمانان نيز شور و هيجانی برای فهميدن و پژوهش پديد آورده بود. عصری که کوچکترين کم کاری يا عدم بيداری و تحرک پاسدار راستين اسلام، يعنی امام (ع)، موجب نابودی دين و پوسيدگی تعليمات حيات بخش اسلام، هم از درون و هم از بيرون مى شد. اينجا بود که امام (ع) دشواری فراوان در پيش و مسؤوليت عظيم بر دوش داشت.
پيشوای ششم در گير و دار چنين بحرانی مى بايست از يک سو به فکر نجات افکار توده مسلمان از الحاد و بى دينی و کفر و نيز مانع انحراف اصول و معارف اسلامی از مسير راستين باشد، و از توجيهات غلط و وارونه دستورات دين به وسيله خلفای وقت جلوگيری کند. علاوه بر اين، با نقشه ای دقيق و ماهرانه، شيعه را از اضمحلال و نابودی برهاند، شيعه ای که در خفقان و شکنجه حکومت پيشين، آخرين رمقها را مى گذراند، و آخرين نفرات خويش را قربانی مى داد، و رجال و مردان با ارزش شيعه يا مخفی بودند، و يا در کر و فر و زرق و برق حکومت غاصب ستمگر ذوب شده بودند، و جرأت ابراز شخصيت نداشتند، حکومت جديد هم در کشتار و بى عدالتی دست کمی از آنها نداشت و وضع به حدی خفقان آور و ناگوار و خطرناک بود که همگی ياران امام (ع) را در معرض خطر مرگ قرار مى داد، چنانکه زبده هايشان جزو ليست سياه مرگ بودند. "جابر جعفى " يکی از ياران ويژه امام است که از طرف آن حضرت برای انجام دادن امری به سوی کوفه مى رفت. در بين راه قاصد تيز پای امام به او رسيد و گفت : امام (ع) مى گويد : خودت را به ديوانگی بزن، همين دستور او را از مرگ نجات داد و حاکم کوفه که فرمان محرمانه ترور را از طرف خليفه داشت از قتلش به خاطر ديوانگی منصرف شد. جابر جعفی که از اصحاب سر امام باقر (ع) نيز مى باشد مى گويد : امام باقر (ع) هفتاد هزار بيت حديث به من آموخت که به کسی نگفتم و نخواهم گفت... او روزی به حضرت عرض کرد مطالبی از اسرار به من گفته ای که سينه ام تاب تحمل آن را ندارد و محرمی ندارم تا به او بگويم و نزديک است ديوانه شوم. امام فرمود : به کوه و صحرا برو و چاهی بکن و سر در دهانه چاه بگذار و در خلوت چاه بگو : حدثنی محمد بن علی بکذا وکذا...، ( يعنی امام باقر (ع) به من فلان مطلب را گفت، يا روايت کرد). آری، شيعه مى رفت که نابود شود، يعنی اسلام راستين به رنگ خلفا درآيد، و به صورت اسلام بنی اميه ای يا بنی عباسی خودنمايی کند. در چنين شرايط دشواری، امام دامن همت به کمر زد و به احيا و بازسازی معارف اسلامی پرداخت و مکتب علمی عظيمی به وجود آورد که محصول و بازده آن، چهار هزار شاگرد متخصص ( همانند هشام، محمد بن مسلم و...) در رشته های گوناگون علوم بودند، و اينان در سراسر کشور پهناور اسلامی آن روز پخش شدند. هر يک از اينان از طرفی خود، بازگوکننده منطق امام که همان منطق اسلام است و پاسدار ميراث دينی و علمی و نگهدارنده تشيع راستين بودند، و از طرف ديگر مدافع و مانع نفوذ افکار ضد اسلامی و ويرانگر در ميان مسلمانان نيز بودند.
تأسيس چنين مکتب فکری و اين سان نوسازی و احياگری تعليمات اسلامی، سبب شد که امام صادق (ع) به عنوان رئيس مذهب جعفری ( تشيع) مشهور گردد. ليکن طولی نکشيد که بنی عباس پس از تحکيم پايه های حکومت و نفوذ خود، همان شيوه ستم و فشار بنی اميه را پيش گرفتند و حتی از آنان هم گوی سبقت را ربودند. امام صادق (ع) که همواره مبارزی نستوه و خستگى ناپذير و انقلابيی بنيادی در ميدان فکر و عمل بوده، کاری که امام حسين (ع) به صورت قيام خونين انجام داد، وی قيام خود را در لباس تدريس و تأسيس مکتب و انسان سازی انجام داد و جهادی راستين کرد.
جنبش علمى
اختلافات سياسی بين امويان و عباسيان و تقسيم شدن اسلام به فرقه های مختلف و ظهور عقايد مادی و نفوذ فلسفه يونان در کشورهای اسلامی، موجب پيدايش يک نهضت علمی گرديد. نهضتی که پايه های آن بر حقايق مسلم استوار بود. چنين نهضتی لازم بود، تا هم حقايق دينی را از ميان خرافات و موهومات و احاديث جعلی بيرون کشد و هم در برابر زنديقها و ماديها با نيروی منطق و قدرت استدلال مقاومت کند و آرای سست آنها را محکوم سازد. گفتگوهای علمی و مناظرات آن حضرت با افراد دهری و مادی مانند "ابن ابی العوجاء" و "ابو شاکر ديصانى " و حتی "ابن مقفع " معروف است.
به وجود آمدن چنين نهضت علمی در محيط آشفته و تاريک آن عصر، کار هر کسی نبود، فقط کسی شايسته اين مقام بزرگ بود که مأموريت الهی داشته باشد و از جانب خداوند پشتيبانی شود، تا بتواند به نيروی الهام و پاکی نفس و تقوا وجود خود را به مبدأ غيب ارتباطدهد، حقايق علمی را از دريای بيکران علم الهی به دست آورد، و در دسترس استفاده گوهرشناسان حقيقت قرار دهد. تنها وجود گرامی حضرت صادق (ع) مى توانست چنين مقامی داشته باشد، تنها امام صادق (ع) بود که با کناره گيری از سياست و جنجالهای سياسی از آغاز امامت در نشر معارف اسلام و گسترش قوانين و احاديث راستين دين مبين و تبليغ احکام و تعليم و تربيت مسلمانان کمر همت بر ميان بست. زمان امام صادق (ع) در حقيقت عصر طلايی دانش و ترويج احکام و تربيت شاگردانی بود که هر يک مشعل نورانی علم را به گوشه و کنار بردند و در "خودشناسى " و "خداشناسى " مانند استاد بزرگ و امام بزرگوار خود در هدايت مردم کوشيدند. در همين دوران درخشان - در برابر فلسفه يونان - کلام و حکمت اسلامی رشد کرد و فلاسفه و حکمای بزرگی در اسلام پرورش يافتند. همزمان با نهضت علمی و پيشرفت دانش بوسيله حضرت صادق (ع) در مدينه، منصور خليفه عباسی که از راه کينه و حسد، به فکر ايجاد مکتب ديگری افتاد که هم بتواند در برابر مکتب جعفری استقلال علمی داشته باشد و هم مردم را سرگرم نمايد و از خوشه چينی از محضر امام (ع) بازدارد. بدين جهت منصور مدرسه ای در محله "کرخ " بغداد تأسيس نمود.
منصور در اين مدرسه از وجود ابو حنيفه در مسائل فقهی استفاده نمود و کتب علمی و فلسفی را هم دستور داد از هند و يونان آوردند و ترجمه نمودند، و نيز مالک را - که رئيس فرقه مالکی است - بر مسند فقه نشاند، ولی اين مکتبها نتوانستند وظيفه ارشاد خود را چنانکه بايد انجام دهند. امام صادق (ع) مسائل فقهی و علمی و کلامی را که پراکنده بود، به صورت منظم درآورد، و در هر رشته از علوم و فنون شاگردان زيادی تربيت فرمود که باعث گسترش معارف اسلامی در جهان گرديد. دانش گستری امام (ع) در رشته های مختلف فقه، فلسفه و کلام، علوم طبيعی و... آغاز شد. فقه جعفری همان فقه محمدی يا دستورهای دينی است که از سوی خدا به پيغمبر بزرگوارش از طريق قرآن و وحی رسيده است. بر خلاف ساير فرقه ها که بر مبنای عقيده و رأی و نظر خود مطالبی را کم يا زياد مى کردند، فقه جعفری توضيح و بيان همان اصول و فروعی بود که در مکتب اسلام از آغاز مطرح بوده است.
ابو حنيفه رئيس فرقه حنفی درباره امام صادق (ع) گفت : من فقيه تر از جعفرالصادق کسی را نديده ام و نمى شناسم. فتوای بزرگترين فقيه جهان تسنن شيخ محمد شلتوت رئيس دانشگاه الازهر مصر که با کمال صراحت عمل به فقه جعفری را مانند مذاهب ديگر اهل سنت جايز دانست - در روزگار ما - خود اعترافی است بر استواری فقه جعفری و حتی برتری آن بر مذاهب ديگر. و اينها نتيجه کار و عمل آن روز امام صادق (ع) است. در رشته فلسفه و حکمت حضرت صادق (ع) هميشه با اصحاب و حتی کسانی که از دين و اعتقاد به خدا دور بودند مناظراتی داشته است. نمونه ای از بيانات امام (ع) که در اثبات وجود خداوند حکيم است، به يکی از شاگردان واصحاب خود به نام "مفضل بن عمر" فرمود که در کتابی به نام "توحيد مفضل " هم اکنون در دست است. مناظرات امام صادق (ع) با طبيب هندی که موضوع کتاب "اهليلجه " است نيز نکات حکمت آموز بسياری دارد که گوشه ای از دريای بيکران علم امام صادق (ع) است. برای شناسايی استاد معمولا دو راه داريم، يکی شناختن آثار و کلمات او، دوم شناختن شاگردان و تربيت شدگان مکتبش. کلمات و آثار و احاديث زيادی از حضرت صادق (ع) نقل شده است که ما حتی قطره ای از دريا را نمى توانيم به دست دهيم مگر "نمی از يمى ". اما شاگردان آن حضرت هم بيش از چهار هزار بوده اند، يکی از آنها "جابر بن حيان " است.
جابر از مردم خراسان بود. پدرش در طوس به داروفروشی مشغول بود که به وسيله طرفداران بنی اميه به قتل رسيد. جابر بن حيان پس از قتل پدرش به مدينه آمد. ابتدا در نزد امام محمد باقر (ع) و سپس در نزد امام صادق (ع) شاگردی کرد. جابر يکی از افراد عجيب روزگار و از نوابغ بزرگ جهان اسلام است. در تمام علوم و فنون مخصوصا در علم شيمی تأليفات زيادی دارد، و در رساله های خود همه جا نقل مى کند که ( جعفر بن محمد) به من چنين گفت يا تعليم داد يا حديث کرد. از اکتشافات او اسيد ازتيک ( تيزآب) و تيزاب سلطانی و الکل است. وی چند فلز و شبه فلز را در زمان خود کشف کرد. در دوران "رنسانس اروپا" در حدود 300رساله از جابر به زبان آلمانی چاپ و ترجمه شده که در کتابخانه های برلين و پاريس ضبط است. حضرت صادق (ع) بر اثر توطئه های منصور عباسی در سال 148هجری مسموم و در قبرستان بقيع در مدينه مدفون شد. عمر شريفش در اين هنگام 65سال بود. از جهت اينکه عمر بيشتری نصيب ايشان شده است به "شيخ الائمه " موسوم است. حضرت امام صادق (ع) هفت پسر و سه دختر داشت. پس از حضرت صادق (ع) مقام امامت بنا به امر خدا به امام موسی کاظم (ع) منتقل گرديد. ديگر از فرزندان آن حضرت اسمعيل است که بزرگترين فرزند امام بوده و پيش از وفات حضرت صادق (ع) از دنيا رفته است. طايفه اسماعيليه به امامت وی قائلند.
خلق و خوی حضرت صادق (ع)
حضرت صادق (ع) مانند پدران بزرگوار خود در کليه صفات نيکو و سجايای اخلاقی سرآمد روزگار بود. حضرت صادق (ع) دارای قلبی روشن به نور الهی و در احسان و انفاق به نيازمندان مانند اجداد خود بود. دارای حکمت و علم وسيع و نفوذ کلام و قدرت بيان بود. با کمال تواضع و در عين حال با نهايت مناعت طبع کارهای خود را شخصا انجام مى داد، و در برابر آفتاب سوزان حجاز بيل به دست گرفته، در مزرعه خود کشاورزی مى کرد و مى فرمود : اگر در اين حال پروردگار خود را ملاقات کنم خوشوقت خواهم بود، زيرا به کد يمين و عرق جبين آذوقه و معيشت خود و خانواده ام را تأمين مى نمايم.
ابن خلکان مى نويسد : امام صادق (ع) يکی از ائمه دوازده گانه مذهب اماميه و از سادات اهل بيت رسالت است. از اين جهت به وی صادق مى گفتند که هر چه مى گفت راست و درست بود و فضيلت او مشهورتر از آن است که گفته شود. مالک مى گويد : با حضرت صادق (ع) سفری به حج رفتم، چون شترش به محل احرام رسيد، امام صادق (ع) حالش تغيير کرد، نزديک بود از مرکب بيفتد و هر چه مى خواست لبيک بگويد، صدا در گلويش گير مى کرد. به او گفتم : ای پسر پيغمبر، ناچار بايد بگويی لبيک، در جوابم فرمود : چگونه جسارت کنم و بگويم لبيک، مى ترسم خداوند در جوابم بگويد : لا لبيک ولا سعديک.
امام صادق علیه السلام می فرماید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرموده است: خداوند دعای چند دسته را مستجاب نمی کند: الف: کسی که از خداوند برای پدر و مادر خود بدی بخواهد.
ب: کسی که مالش را قرض داده و از قرضگیرنده، سندی نگرفته و مالش از دست رفته و حالا دعا کند که مالش برگردد.
ج: کسی که از خداوند دفع شر زنش را بخواهد؛ زیرا چارهی این کار در دست خود شخص است: او اگر واقعا از دست این زن ناراحت است، میتواند او را طلاق دهد.
د: آدمی که در خانهی خود نشسته، دست روی دست گذاشته و از خداوند روزی میخواهد. خداوند در جواب این بنده ی طمع کار جاهل میگوید: بندهی من! مگر نه این است که من راه حرکت و کوشش را برای تو باز کردهام؟! مگر نه این است که اعضا و جوارح سالم به تو دادهام؟! بنابر این بین تو و خودم حجت را تمام کردهام تا در راه کسب روزی گام برداری و دستور مرا دربارهی سعی و کوشش اطاعت کنی و باری بر دوش دیگران نباشی. اگر با ارادهی کلی من سازگار بود به تو روزی وافر خواهم داد؛ اگر هم بنا به مصالحی روزیات چندان زیاد نشد، تو سعی خود را کرده و وظیفه خویش را انجام داده ای.
هـ: کسی که خداوند به او مال و ثروت فراوان داده و او با بذل و بخششهای زیاد، آنها را از بین برده است، بعد دست به دعا برداشته که خدایا به من روزی بده! خداوند در جواب او میگوید: مگر من به تو روزی فراوان ندادم؟ چرا میانهروی نکردی؟ مگر من دستور نداده بودم که در بخشش باید میانهروی کرد؟ مگر من از بذل و بخشش بیحساب نهی نکرده بودم؟!
و: کسی که برای قطع ارتباط با خویشانش دعا کند یا از خداوند چیزی بخواهد که مستلزم قطع ارتباط با خویشان است.
|